آتبین ,  آرتینآتبین , آرتین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

آتبین و آرتین پسرانی از جنس آسمان

دوقلوها

می خواستم بگم خیلی خوشحالم که دارید بزرگ می شید شاید کسی منو درک نکنه شاید خیلی ها از این همه خوشحالی من که داریم به تولد دوسالگی نزدیک می شیم تعجب کنند ولی من متلاشی شدم تا شما رو به اینجا رسوندم تنهای تنها یک لحظه کسی نبود که وقتی دارید گریه می کنید کمکم کنه خیلی سختی کشیدم خیلییییییی البته از حق نگذریم باباجون خیلی بهم کمک کرد و می کنه در واقع بزرگترین شانس زندگی من به جز تولد شما وجود بابای مهربونتون هست خدایا شکرت که همسرم هست وقتی به دنیا اومدید تمام ارزوی من این بود که کاش به موقع دنیا می یومدید کاش وزنتون بیشتر از 2.5 بود کاش یکم بزرگتر بودید اینقدر متر به دست قد و دور سرتون رو اندازه می گرفتم ک...
6 مهر 1394

چی می خواستم بگم چی شد؟

الان که بزرگتر شدید خیلی خوشحالم دوقلو هستید گاهی فکر می کنم کاش سه قلو بودید یا بیشتر نمی دونم شاید زده به سرم از خستگی این ترم سخت ترین ترم تحصیلیمه از اول روزی که رفتم مدرسه تا الان که 22 ساله دارم درس می خونم!! باید پروپزال بدم بدجوری گیر کردم   اینا رو ولش کنید می خواستم یک چیز دیگه بگم اصلا موضوع عوض شد کلا خب تو یک پست دیگه می گم ...
6 مهر 1394

روز شمار تولد

 بچه که بودم برای اومدن فصل پاییز و مهرش لحظه شماری می کردم من عاشق برگ های رنگارنگ پاییز بودم هنوز صدای شکستنشان زیر پایم می آید بعدها هنوز عاشق پاییز بودم عاشق مدرسه و بوی مهر ماه پاییز دلم لرزید عاشق شدم عاشق مردی پاک و مهربان و پاییز و مهر بود که مسیرم دونفره شد   سال ها گذشت و من در پاییز در ماه مهربان مهر مادر شدم   فقط ۲۳ روز مانده   ...
3 مهر 1394

دو سال ها

چیزی به تولد دوسالگی نمونده یک روز این بزرگترین آرزوی من بود حالا چقدر نزدیکه چقدر براش استرس دارم!! نمی دونم چرا ولی این حس رو اصلا موقع یک سالگیتون نداشتم بارها وبلاگ بچه های دوساله رو چک می کنم برنامه می ریزم فکر می کنم کادوی تولد چی بخرم عکس بگیریم چی بپوشم و ...   25 روز مانده به دوسالگی    
31 شهريور 1394

بدون عنوان

سلام   زمان زیادی تا تولد دوسالگیتون باقی نیست این روزا وروجک تر از قبل شدید خدا رو شکر دیگه هیچ کدوم پوشک نمی شید بزرگ شدید ماشالله غذا خوردنتون تعریفی نداره حرف زدنتون نه عالیه نه ضعیف من راضیم عاشق کتاب هستید و در حال انجام هر کاری وقتی قرار باشه کتاب بخونیم سریع می شینید و خودتون هم بخش هایی از کتاب رو تعریف می کنید   هر جا هستید و هر کار می کنید شاد باشید و خوشحال و پر انرژی
22 شهريور 1394

کمبود وقت!!!

درود پسرای خوبم   چند وقتی هست حس و حال عکس گرفتن ندارم ازتون البته باید بگم لپ تاپ مامان رو سوزوندین بله روش آب ریختید و چون نمی تونم عکسا رو از روی دوربین بریزم روی لپ تاپ حس عکاسیم از بین رفته درضمنی که چیزی نمونده به پایان فرصت مامان برای پروپزال دادن و یکم درگیرم باباجون هم که خیلی درگیر کار شده و زیاد خونه نیست اینه که فرصت ها کم شدن تیتر هم هیچ ربط مستقیمی به کل متن نداره فقط اومدم بنویسم برای دل خودم دوستتون دارم
3 شهريور 1394

یک درد و دل ساده

خیلی فکر کردم چه عنوانی برای این مطلب بزارم هرچی به ذهنم رسید رو بعد تایپ دوباره پاک کردم چون حس خوبی نداشت خسته نیستم ناامید نیستم کم هم نیاوردم آخه من مادر دو تا پسرم خوشحالم از بودنتان سر مستم از بوی بهاریتان اما اما اما و اما و اما شرایط زندگی ما چهار نفر جوری پیش رفته که شما کنار مادری هستید که ۲۲ ساله داره درس می خونه تا به هدفهاش برسه و تنها دو سال و اندی از درس خوندش مونده نه توانایی اونو داره که از این همه جونی که گذشت دل بکنه و درس رو رها کنه و کنارتون باشه نه توانایی جیغ و داد و فریادتون رو داره وقتی باید به اجبار ترکتون کنه پرستار مهربونی دارید ولی برای شما وجود مادر چیز دیگری است مثل من که دوستای...
29 تير 1394