آتبین ,  آرتینآتبین , آرتین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

آتبین و آرتین پسرانی از جنس آسمان

پوشک!!

سلام   آرتین عزیزم مدتهاست که از پوشک خسته شدی و دوست نداری پوشک باشی گاهی خودت بازش می کنی و می ندازیش تو سطل آشغال گاهی هم از من می خوای بازش کنم و هیچ توضیحی برات قانع کننده نیست این شد که هفته قبل که به خاطر شهادت امام علی و تعطیلی دانشگاه و نیومدن پرستار مهربونتون تو خونه بودم تصمیم گرفتم منم با شما همکاری کرده و از پوشک بگیرمتون این شد که با همکاری فوق العاده خودت دیگه پوشک نمی شی و تا حالا خدا رو شکر خرابکاری نکردی. خودت می یای می گی جیش و مامان هم خیلی سریع می رسونتت به دستشویی بعد از اینکه کارت تموم می شه اینقدر پسر تمیزی هستی که می خوای دست و پات رو حتما بشورم و دستای کوچولوت رو با مایع صابون هم...
20 تير 1394

هفده ماه گذشت

امروز 17 ماهگیتان تمام شد 17 ماه گذشت از اول روزی که ناباورانه مادر شدم و اعتراف می کنم که در اوج خوشحالی شکه شده بودم فرشته های کوچولوی من اینقدر ظریف بودند که من همیشه هراسان شکستنشان باشم چه زود گذشت روزگاری که هر دو روی پایم می خوابید  و اینک برای خودتان مردانی شده اید که مستقل می خوابید. شیرین زبان های زیبایم شما تنها ثروت های داشته ی من از این دنیایید.   دوستدار همیشگی شما مامان
26 اسفند 1393

یک سال گذشت

  پسرم!يك بهار،يك تابستان،يك پاييز و يك زمستان را ديدي!!! از اين پس همه چيز جهان تكراريست ؛ جز "مهرباني" (نیما یوشیج)       ...
23 آبان 1393

بزرگ مردان کوچکم

سلام پسرای خوبم   دیگه مرد شدید چیزی به تولد یک سالگیتون نمونده و هر روز یک کار جدید یاد می گیرید خیلی از نظر سلیقه و رفتار و حرف زدن و از هر نظر که فکر کنید باهم متفاوتید الهی فداتون بشم پسرای باهوش و خوشگل من   آتبین این روزا روی زانوهاش راه می ره  چندیدن و چند کلمه بلده و دست دستی هم می کنه  وقتی سوار تاب می شه تاب تاب می خونه  دست هم که می زنه دست دست می گه خودش  چتر رو هم که می بینه می گه دتر    آرتین این روزا می ایسته و چند قدمی راه می ره پسر عزیزم خیلی کارا و کلمه ها رو بلده با لباش و به کمک دستاش صدای موتور در می یاره  موش می شه و...... &n...
10 مهر 1393

برای عزیزترین هایم

درود بر پسرانم   باید اعتراف کنم شما تکه هایی از وجودم نیستید بلکه تمام وجود منید عاشقتانم  این روزا برای غذا خوردن یکمی اذیت می کنید مخصوصا آرتین خان  واقعا نمی دونم باید چکار کنم که اوضاع بهتر شه کاش می دونستید چقدر این دوران از نظر تغذیه مهم هست وگرنه  این قدر اصرار نمی کردم   دوست داشتم عکستان را در این وبلاگ قرار بدم ولی مطمئن نبودم کار درستی باشه و شما در آینده از این کار راضی و خوشنود باشید   این روزا آتبین نفس مامان سعی میکنه بدون کمک وایسته و چشم چپ کنم می خوره زمین خیلی هوشمندانه می شینی به طوری که یک پات جلو یک پات عقب هست و در هیچ شرایطی نمی خوری زمین خیلی عالی چهاردست...
16 تير 1393

دوستتان دارم

درود بر پسرانم   بسیار علاقه مندم تا حرفایی که از درونم زمزمه می شود برایتان ثبت کنم اما در قلبم ندایی ست که مرا منع می کند تنها قادرم بگویم عاشقانه دوستتان دارم 
19 ارديبهشت 1393

روزت مبارک مادرم

مادر كه مي شوي صبور تر مي شوي،مهربان تر و آرام تر. مادر كه مي شوي خيلي واژه ها برايت رنگ عوض مي كنند،مهمترين ها در زندگيت جابه جا مي شوند،و دغدغه هاي ذهني ات تغيير مي كند. مادر كه مي شوي خواب و خوراك جايش را به بچه و شير خشك مي دهد و تفريحت به جاي قدم زدن و كتاب خواندن و تماشاي فيلم مي شود تلاش در توليد صداي تمام حيوانات جنگل و خلاقيتت در ايجاد بازي هاي جديد و متنوع با امكانات موجود در خانه. مادر كه مي شوي ديدت به مادرت و (به قول دوستي)اگر انصاف داشته باشي به مادر همسرت عوض مي شود و برايت قابل ستودن مي شوند حتي اگر به شيوه تو و به طور كامل مادري نكرده باشند. مادر كه مي شوي ديگر خستگي برايت مفهومي ندارد و هميشه سرشار از انرژي...
31 فروردين 1393