وروجک های شیرین زبون
سلام من باز برگشتم یک چیزی بنویسم
این روزا درگیر یک سری کار تو دانشگاه هستم (کی نیستم؟)
یکم نگرانم برای آتبین باید ببرم دکتر ارتوپد تحقیق کردم می گن دکتر بغدادی خوبه هنوز موفق نشدم وقت بگیرم البته سرم خیلی شلوغه ولی به زودیه زود
شاید آخر اردیبهشت
هوای تهران خوبه این روزا البته اینجا که ما هستیم زیاد نرفتم وسط شهر ببینم چه خبر فقط خیلی باد میاد
باباجون و مامان جون برای پسرا دوچرخه خریدن که خیلی خوشحالن و دوست دارن
والا منم بودم دوست داشتم دیگه
به نظر میاد پسرا این چیزا تو خونشونه به محض نشستن روی دوچرخه ها به دقیقه نرسید شروع به رکاب زدن کردن ولی خیلی زود فهمیدن چطوری فرمون رو کنترل کنن و از موانع عبور کنن
خوشحالم بیشتر برای بابا و مامانم که ناامید نشدن از خریدشون و برای پسرا که دارن کلی کیف می کنن
خیلی چیزا هست که باید بگم ولی فعلا یک ذره هم وقت ندارم اینجا هم اومدم یکم استرس کارم تقلیل پیدا کنه بلکه بتونم ادامه بدم
عاشق تمام بچه های سرزمینم هستم
شاد باشید و سلامت